جردن بلفورت؛ گرگ وال استریتی که در 31 سالگی میلیونر شد!
ثروتی که یک شبه از بین رفت
جردن بلفورت از یک خانواده بسیار معمولی بود که رویاهای بزرگ داشت! او راه چندساله را در یک روز رفت و تبدیل به ثروتمندترین شخص آمریکا شد. امروز در این مقاله از مجله معجزه قصد داریم به بررسی زندگی این فرد بپردازیم؛ با ما تا انتهای این مطلب همراه باشید.
جردن بلفورت اولین تجارت خود را با فروش خرچنگ منجمد شروع کرد
جردن یکی از افراد بااعتمادبهنفسی است که در حوزه فروش اعتقاد داشت که همه معاملات شبیه هم هستند و قادر است هر چیزی را بفروشد.
پدر و مادر جردن هر دو حسابدار بودند و همین امر باعث شد که او از همان ابتدا با مفهوم پول آشنا شود. ولی زندگی از همان اول بر وفق مراد او نبود و پدر و مادرش به قول او هر دو دیوانه بودند و در مدرسه هم به دلیل قد نسبتاً کوتاه و چهره نه چندان جذابش مورد تمسخر قرار گرفت و همین موضوع تحقیر و قلب شکسته باعث شد که او تنها راه نجات خود را پول بیشتر و ثروتمند شدن بداند. جردن بلفورت از همان کودکی استعداد عجیبی برای فروش داشت؛ برای او کسب درآمد و پول سازی مثل قطعه کیکی بود که راحتی با برشی ساده میتوانست آن را به دهان ببرد.
او اولین کار تجاریاش را با برف روبی در زمستان آغاز کرد و در تابستان هم دست از تلاش برنداشت و با فروش یخ مهارت فروش خود را از همان سنین پایین بالا ببرد. چندی بعد با پسانداز خود توانست هزینه تحصیل خود را بپردازد؛ این اولین قدم بلفورت در راه استقلال مالی بود.
بعد از پایان تحصیلات پایه او به درخواست مادرش در دانشگاه دندانپزشکی ثبتنام کرد. با اینحال در اولین سخنرانی دانشگاه که به مناسبت بازگشایی و خوشآمدگویی برپا شده بود، او همه امیدش را از دست داد. سخنران با اطمینان گفت که دوران طلایی دندانپزشکی بهسر آمده و اگر فقط برای درآمدزایی وارد این رشته شدهاید، بهتر است همین حالا انصراف دهید.
بلفورت با شنیدن این جملات تصمیم گرفت که دانشگاه را ترک کند!
بعد از آن او اولین تجارت خود را با فروش خرچنگهای منجمد شده آغاز کرد. شوق و ذوق او برای درآمدزایی باعث شد که او شرکتی برای خود تأسیس کند. ولی دیری نگذشت که او در پرداخت هزینههای شرکت دچار مشکل شد و در آستانه ۲۵ سالگی اولین ورشکستگی خود را تجربه کرد.
جردن بلفورت بعد از مدتی باکمک یکی از دوستانش فروشنده تلفنی در وال استریت شد. سمتی که او داشت بسیار پایین بود ولی بعد از ۶ ماه کار سخت او موفق شد بهعنوان کارگزار رسمی در وال استریت کار خود را آغاز کند. او ثمره تلاش و اشتیاق سوزانش را به خوبی دریافت کرد. در آن زمان او به خوبی احساس میکرد که در حال رسیدن به رؤیاهایش است. با اینحال رویای بلفورت در دوشنبه سیاه از هم پاشید. در ۱۹ اکتبر ۱۹۸۷ شاخص داو جونز در یک روز ۲۲.۶ درصد سقوط کرد! این بزرگترین سقوط یک روزهی شاخص در تاریخ بازار سهام آمریکا بود.
جردن بلفورت در عرض ۳ دقیقه ۱۲.۵ میلیون دلار سود کرد
شرکت تازه تأسیسی که بلفورت در آن کار میکرد، درست بعد از دوشنبه سیاه، سقوط کرد و یکبار دیگر آرزوی بلفورت جوان برای ثروتمند شدن با شکست مواجه شد.
با اینحال رؤیای میلیونر شدن هرگز از ذهن جردن پاک نشد و او را برای یافتن شغلی جدید مصمم کرد. چندی بعد بلفورت در کارگزاری بورس بهعنوان کارگزار فروش سهام پنی مشغول به کار شد. سهام پنی (Penny Stocks) شامل سهامهای شرکتهای ورشکست شده و گمنام است که ارزش معادل یک دلار و یا کمتر دارد.
این سهام ارزش چندانی نداشته و اغلب توسط قشر کم درآمد مورد توجه قرار میگیرد. در واقع هیچ فرد ثروتمندی سرمایه خود را با خرید سهام پنی از دست نمیدهد.
یکی از قوانین فروش سهام پنی این است که نباید قشر کم درآمد را برای خرید این گونه سهامها ترغیب کرد.
با این حال بلفورت این قانون را زیر پا گذاشت و همه تمرکزش را برای فروش سهام پنی آن هم به هر قیمتی به کار گرفت.
زمانی که بلفورت کار خود را شروع کرد، حق کمیسیون فروش سهام پنی، ۵۰ درصد قیمت هر سهم بود!
این یعنی بلفورت میتوانست با فروش هر سهم پنی، نصف قیمت فروخته شده را بهعنوان کارمزد دریافت کند. جردن تشنه پول بود و میخواست راه صدساله را یک شبه طی کند. بلفورت با همین ترفند توانست در یک روز و در عرض ۲ دقیقه مکالمه تلفنی، ۲ هزار دلار حق کمیسیون دریافت کند! او نه تنها به سراغ افراد کم درآمد میرفت، بلکه ارزش سهامهای بیارزش را بیش از چیزی که بود به مشتریانش نشان میداد.
هرچند دلالان و کارگزاران بورس باید همواره نفع مشتریان خود را در نظر بگیرند، اما در وال استریت اوضاع به گونهای دیگر است. کارگزاران در هنگام صحبت با مشتریان همانند فرشتهای آسمانی خود را پاک و معصوم نشان میدادند اما بعد از اینکه گوشی را بر زمین میگذاشتند، شیطان درونشان آشکار میشد.
پس از موفقیت بلفورت در آن شرکت، او تصمیم گرفت که شرکت مستقل خود را راهاندازی کند. در شرکت مستقل بلفورت، قانونگذار اصلی تنها خود او بود و قوانین خودش را هم داشت.
روش جردن بلفورت برای فروش سهام پنی، ابتدا منحرف کردن ذهن مشتری با یک طعمه خوب بود. آنها ابتدا سهام شرکتی معتبر که دارای قیمت مناسبی بود را بهعنوان طعمه به مشتری پیشنهاد میدادند. بعد از اینکه آنها اعتماد مشتری را بهدست میآوردند، شروع به فروش سهام بیارزش میکردند.
آنها کارشان را خوب بلد بودند چون وقتی با خطر کاهش شدید سهام روبهرو میشدند به سرعت سهام را میفروختند و مشتریان ساده لوح شان با ضررهاشان تنها میگذاشتند.
بعد از مدتی بلفورت تصمیم گرفت که توجه خود را از افراد کم درآمد به افراد مرفه و ثروتمند متمرکز کند. در آن زمان بلفورت بیش از ۱۰۰۰ کارمند داشت و مجموع ارزش سهام شرکت از مرز ۱ میلیارد دلار بالاتر رفته بود.
در نهایت جردن بلفورت طرحش را پیاده کرد و در یک مکالمه تلفنی ۳ دقیقهای توانست ۱۲.۵ میلیون دلار از فروش سهام به دست بیاورد. این معجزه ای بود که در سال ۱۹۹۰ نظیرش وجود نداشت.
راز بلفروت درباره ثروتمندان آمریکایی
جردن بلفورت همانطور که گفتیم هوش خارقالعادهای در زمینه فروش داشت، او دو راز درباره فروش به ثروتمندان آمریکایی آموخته بود و سیستم خود را بر پایه این دو مورد راهاندازی کرده بود
۱. او متوجه شد که یک درصد از آمریکاییهای ثروتمند هرچند در ظاهر محتاط و منطقی به نظر میرسند، ولی در باطن قماربازانی ناامید هستند که به امید سود بیشتر دست به ریسک میزنند. این دسته از ثروتمندان نمیتوانند دست از قمار بردارند و تصور میکنند که با انجام ریسکهایی کوچک میتوانند سرمایهای بزرگ کسب کنند.
۲. بلفورت به این نکته پی میبرد که مردان و زنان جوانی که در تمایلات شهوانی دیوانهوار و بدون کنترل عمل میکنند، میتوانند تبدیل به نخبگان فروش در وال استریت شوند! او آنها را استخدام میکرد و شیوه فریب دادن مشتریهای ثروتمندش را به آنان آموزش میداد. زمانی که کارمندان جدید شرکت با مشتریان صحبت میکردند، آنقدر در کار خود مهارت داشتند که به راحتی اعتماد را در دل مشتریانشان ایجاد میکردند.
امپراطوری جردن بلفورت به پایان رسید
مامور ویژه آف بی آی به نام گرگوری کلمن به جردن و کارمندانش چشم دوخته بود؛ کلمن تحقیقات خود را آرام آرام شروع کرد و مدام بلفورت را با سوالاتش گیج میکرد. پس بلفورت تصمیم گرفت از پاتریشیا، عمه همسر دوم خود درخواست کرد تا حسابی را در سوئیس باز کند، بلفورت قصد داشت بخشی از پول خود را مخفیانه در حساب پاتریشیا واریز کند تا بیش از این مشکلی برایش به وجود نیاید. پاتریشیا در ابتدا خیلی تلاش کرد که او را از این کار منع کند، اما با وجود اصرار بلفورت تسلیم خواستهاش شد. با این کار بلفورت خود را وارد دردسر بزرگی کرد که پایان خوشی برایش نداشت.
کلمن در حوزه پولشویی متخصص بود. او مقامات بانک سوئیس را برای ارائه اطلاعات حساب پاتریشیا تحت فشار قرار داد و در نهایت پی به راز بلفورت برد. در نهایت در سال ۱۹۹۹ جردن بلفورت به جرم تقلب در اوراق بهادار و پولشویی دستگیر شد و تمام داراییهایش را از دست داد. به دنبال این اتفاق، چندی نگذشت که همسرش نیز از او جدا شد.
جردن روانه زندان شد و زندگی پر از خوشیهای زودگذر به پایان رسید!
به یاد داشته باشید
جردن بلفورت مردی موفق بود که هنر او در فروش هر چیزی زبانزد خاص و عام بود. ولی او هوش و ذکاوت خود را در راه اشتباهی به کار گرفت و زندگی خود را با دستان خودش نابود کرد. داستان زندگی این شخص را میتوانید در فیلم گرگ وال استریت ببینید.
شما بگویید
آیا جردن را میشناسید؟ بهنظر شما سبک زندگی او با هنری که در فروشندگی داشت ایدهئال بود؟ لطفا نظرات خود را با ما در مجله معجزه و مخاطبان عزیزمان در قسمت دیدگاهها به اشتراک بگذارید و این مقاله را برای دوستانتان ارسال کنید.