موفقیت

دلایل جنگ در ذهن چیست؟

چرایی به وجود آمدن افکار منفی در ذهن

بسیاری از ما در زندگی روزمره خود به دنبال ذهن آرام و زندگی بی‌دغدغه هستیم. ولی در این دنیای مشوش و سرسام‌آور چطور می‌توانیم در این میدان جنگ پیروز شویم؟ با ما در معجزه همراه باشید تا با هم به بررسی تکنیک‌هایی برای داشتن ذهن آرام بپردازیم.

چرا ذهن آرام نداریم؟

ذهن

۱. اضطراب روزمره

اضطراب بیش از حد علت اصلی استیصال افراد در زندگی است. در واقع اضطراب ایجاد شده به دلیل حجم زیاد ،اطلاعات به هم ریختگی فیزیکی و انتخابهای بی‌شمار میتواند مشکلات روانی مختلفی مثل اضطراب، عمومی، حملات عصبی و افسردگی را در پی دارد.
به گفته انجمن روانشناسی آمریکا، کافی است این اضطراب با نگرانی‌ها و دغدغه‌های معقول زندگی همراه شود تا دچار مشکلات خواب دردهای عضلانی ،سردرد، درد در قفسه سینه، عفونت مکرر و اختلالات معده و روده شوید.

(غیر از این انجمن پژوهش‌های بسیار زیادی انجام شده است که ارتباط بین اضطراب و بیماری‌های جسمانی را تأیید کرده اند)

دن هریس گوینده اخبار ای بیسی و نویسنده کتاب ۱۰ درصد خوشبخت تر متوجه تأثیر استرس اضافه بار ذهنی روی خود نبود تا اینکه در زمان پخش زندهٔ برنامه از تلویزیون سراسری دچار حمله عصبی شدید شد.

کار سخت و رقابتیاش که او را به خط مقدم جنگ‌های افغانستان ،اسرائیل فلسطین و عراق کشانده بود باعث افسردگی و اضطرابش شده بود برای تسکین این درد درونی به خوددرمانی با مواد مخدر روی آورده بود و همین باعث حملهٔ عصبی در زمان اجرای برنامه زنده در تلویزیون شده بود.

بعد از مراجعه به پزشک ناگهان متوجه وضعیت روانی خود شد. در مطلبی در وب سایت ای بی سی نوشت: «وقتی در مطب پزشکم نشسته بودم کمکم متوجه عمق بی عقلی‌ام شدم از رفتن به مناطق جنگی با بی پروایی تمام و بدون در نظر گرفتن عواقب روانی اش گرفته تا مصرف مواد مخدر برای گرفتن آدرنالین غیر طبیعی انگار داشتم میان انبوهی از رفتارهای احمقانه در خواب راه می‌رفتم».

رفتار احمقانه دن چیزی نبود جز واکنشی انسانی به تمام افکاری که از ذهنش می‌گذشت. وقتی زندگی بیش از حد دشوار و پیچیده می‌شود روان ما به دنبال راه فرار می‌گردد فشار زیاد قرار گرفتن در معرض کارهای منفی زیاد و داشتن انتخاب‌های زیاد باعث نشان دادند، واکنشی نه چندان سالم می‌شود.

۲. تناقض انتخاب حق

انتخاب که در جوامع آزاد محترم است، وقتی پای سلامت روانی وسط باشد بازده نزولی .دارد بری شوارتز روانشناس عبارت «تناقض انتخاب» را ابداع کرده است، که خلاصه‌ای از یافته‌های اوست مبنی بر اینکه داشتن انتخابهای بیشتر باعث افزایش اضطراب، دودلی از کارافتادگی و نارضایتی می‌شود داشتن انتخاب بیشتر شاید نتایج بهتری به دنبال داشته باشد ولی باعث احساس سعادت نمی‌شود.

خرید ساده‌ای از سوپرمارکت را تصور کنید به گزارش مؤسسهٔ بازاریابی مواد غذایی در سال ۲۰۱۴ در یک سوپرمارکت متوسط ۲۱۴ و ۴۲ قلم جنس وجود دارد، تهیه ملزومات که پیش از این فقط ۱۰ دقیقه زمان لازم داشت حالا فقط برای اینکه به سختی تصمیم بگیریم کدام برند ماست یا کدام کراکر بدون گلوتن بهتر است حداقل به همین اندازه زمان نیاز دارد.

در کمد هر اگر بخواهید شلوار جین بخرید یعنی کالایی که کسی پیدا می‌شود با گزینه‌های بی‌شماری روبرو می‌شوید.

مدل بگی؟ بوت کات؟ لوله تفنگی؟ گشاد؟ سنگ شور؟ دکمه ای؟ زیپ دار؟ یک خرید ساده کافی است تا به نفس نفس زدن بیفتید.

استیو جابز مارک زاکربرگ و حتی اوباما تصمیم گرفتند گزینه‌های لباس خود را محدود کنند تا به دلیل تصمیم‌گیری در این باره کمتر اذیت شوند.

در مقاله‌ای که مایکل لوئیس برای ونتی فر نوشته است؛ اوباما توضیح می‌دهد: منطق محدود کردن گزینه‌های لباسش چیست؟ همان‌طور که دیدید فقط کت وشلوار طوسی و سرمه‌ای می‌پوشم، سعی دارم از تعداد تصمیماتی که باید بگیرم کم کنم. نمی‌خواهم درباره لباس و غذا تصمیم‌گیری کنم، چون تصمیمات بسیار مهم دیگری هست که باید بگیرم.

۳. زندگی درهم‌برهم

«خرت و پرت زیادی خانه‌های ما پر است از لباس‌هایی که هیچ‌وقت نمی‌پوشیم کتاب‌هایی که هیچ وقت نمی‌خوانیم اسباب‌بازی‌های بلااستفاده و ابزارهایی که هرگز رنگ روز را به خود ندیده‌اند. پوشه پیام‌های دریافتی‌مان در حال انفجار است.

دسکتاپ رایانه‌مان به هم ریخته است و گوشی‌هایمان مدام پیام می‌دهند که «به فضای بیشتری نیاز دارید» به قدری در بند ابزارهای دیجیتالی‌مان هستیم که دریافت سریع اطلاعات یا سرگرمی را به تعامل و تجربۀ دنیای واقعی ترجیح می‌دهیم.

با این جریان پیوسته اطلاعات و دسترسی به فناوری تبدیل شدن به مصرف‌کننده عمده اشیاء و اطلاعات از همیشه آسان‌تر شده است. فقط با یک کلیک می‌توانیم هر چیزی را سفارش دهیم؛ از کتاب گرفته تا قایق موتوری و می‌توانیم سفارش‌مان را در خانه تحویل بگیریم.

خانه‌هایمان را از اشیایی پر می‌کنیم که به آن‌ها نیاز نداریم و وقت‌مان را با جریان مداوم توئیت‌ها ،اخبار مقالات پست‌های وبلاگ و ویدیوهای گربه‌ها پر می‌کنیم، اطلاعات و اشیاء دورمان تلنبار شده است و با این حال در کنترل آن‌ها ناتوانیم.
همهٔ این وسایل و اطلاعات اضافی فقط وقت و بازده مان را می‌بلعد و از طرف دیگر افکار واکنشی اضطراب آور و منفی ایجاد می‌کند.

به عنوان مثال:

به نظر میرسه که دوست فیس بوکیام زندگی شادی داره ولی زندگی من افتضاحه».

«آیا باید فیت بیت بخرم و از این به بعد حواسم به سلامتیم باشه تا در جوانی نمیرم؟»

«وای نه اون وبینار چطور قبل از رسیدن به ۳۰ سالگی یک میلیون دلار درآمد کسب کنید؟ رو فراموش کردم اگه اطلاعات خیلی مهمی در این وبینار مطرح شده باشه چی؟»

همه چیز مهم و اضطراری به نظر می‌رسد همۀ ایمیل‌ها و پیام‌ها باید پاسخ داده شوند همۀ دستگاه‌ها و اختراعات جدید باید خریداری شوند این‌ها پیوسته ما را درگیر کارهای سطحی و از افراد دوروبرمان و احساسات درونمان جدا می‌کنند؛ اغلب حس می‌کنیم وقت کافی برای هرس زندگی مان نداریم چون بیش از حد درگیر مصرف اشیاء و اطلاعات جدید هستیم.

ولی سرانجام به جایی می‌رسیم که این همه مشغله باعث خستگی ذهنی و احساسیمان می‌شود از آنجایی که هر چه را که در پیرامونمان رخ می‌دهد، پردازش می‌کنیم.

همه چیز را بیش از حد ظرفیت‌مان تجزیه و تحلیل و خودمان را بابت آنها نگران میکنیم چه شد که ارزشها و اولویتهای زندگی را که زمانی باعث تعادل و تعقلمان میشد فراموش کردیم؟ چه کار باید بکنیم؟ نمیتوانیم به گذشته برگردیم و بدون فناوری زندگی کنیم.

نمی‌توانیم تمام داراییهای مادی مان را رها کنیم و در غار زندگی کنیم باید راهی پیدا کنیم که بدون رسیدن به مرز جنون در این دنیای مدرن زندگی کنیم.

هرس تعداد وسایلمان و کم کردن از زمانی که با دستگاه‌های دیجیتال‌مان سپری میکنیم به کاهش اضطراب و افکار منفی کمک می‌کند ولی باز هم بنا به دلایل زیادی شاید در دام به هم ریختگی ذهنی افکار منفی نگرانی و پشیمانی گرفتار شویم.

نگران سلامت، کار فرزندانمان، اقتصاد روابطمان، ظاهرمان نظر دیگران دربارۀ، خودمان، تروریسم، سیاست، دردهای گذشته و آینده غیر قابل پیش بینی‌مان هستیم. افکاری که در این باره داریم مایهٔ عذابمان هستند و مانع از سعادتی می‌شوند که در صورت خاموش شدن این صدای پیوسته در ذهنمان میتوانستیم داشته باشیم.

ولی در این لحظه، در حالی که نیمه شب روی تختم دراز کشیده بودم متوجه شدم که صدای درون ذهنم همان گزارش وقایعی که از وقتی یادم می‌آید خودآگاهم را تحت سلطه گرفته بود، بیشعور است!

۴. سوگیری منفی

سیستم عصبی انسان به مدت ۶۰۰ میلیون سال تکامل یافته است ولی باز هم مثل نیاکانمان که در روز بارها در موقعیتهایی با خطر جانی قرار میگرفتند و باید سعی میکردند زنده ،بمانند واکنش نشان می‌دهد.

دکتر ریک هنسون از اعضای ارشد مرکز علوم هدف والاتر در دانشگاه برکلی کالیفرنیا در مقاله‌ای که در وب‌سایت خود نوشته است میگوید:

مادر طبیعت برای زنده نگه داشتن نیاکانمان مغزشان را به نحوی تکامل داد که آنها را مرتب فریب بدهد تا سه اشتباه مرتکب شوند بیش از اندازه مهم قلمداد کردن تهدیدها، دست کم گرفتن فرصتها و دست کم گرفتن منابع برای رویارویی با تهدیدها و بهره بردن از فرصت‌ها به این ترتیب بود که «سوگیری (منفی طی تکامل شکل گرفت یعنی گرایش ما به نشان دادن واکنش شدیدتر به محرکهای منفی در مقایسه با محرکهای .مثبت محرکهای منفی در مقایسه با محرکهای مثبتی با همان شدت به عنوان مثال از لحاظ صدا و نور فعالیت عصبی بیشتری ایجاد می‌کنند به علاوه راحت تر و سریعتر درک می‌شوند.

هنسون می‌گوید: مغز در برابر تجربیات منفی مثل چسب عمل میکنه و در مقابل تجربیات مثبت مثل تفلون سوگیری منفی چه ارتباطی با افکار دارد؟ این یعنی مغزتان بالفطره بیش از اندازه فکر میکند نگران می‌شود و موقعیت‌ها را منفی‌تر از آنچه در واقع هستند تصور می‌کند؛ تهدیدها را خطرناک‌تر و مشکلات را دشوارتر از خود‌ واقعی‌شان تصور می‌کنید.

هر فکر منفی که وارد ذهنتان می‌شود واقعی به نظر می‌رسد بنابراین وسوسه‌ای وجود دارد که آن را واقعی قلمداد کنید. ولی شما غارنشین نیستید و هر روز در موقعیت‌هایی با خطر جانی قرار نمی‌گیرید شاید مغزتان بالفطره منفی باف باشد، ولی مجبور نیستید این گرایش را بپذیرید.

سم هریس می‌گوید: غیر از پذیرفتن بی‌چون و چرای اولین فکری که به خودآگاهمون خطور میکنه، گزینه‌های دیگری هم داریم». این گزینه دیگر ذهن آگاهی است. می‌توانید در حین پیش پا افتاده‌ترین کارها هم ذهن آگاه باشید.

ذهن آگاهی مستلزم این است که مغزتان را از اول آموزش دهید تا از به هم ریختگی ذهنی مربوط به آینده دور بماند و در عوض روی لحظه حال تمرکز کند. وقتی ذهن آگاه هستید، دیگر به افکارتان وابستگی ندارید فقط در تمام کارهایتان حضور و آگاهی دارید. ساده به نظر میرسد، نه؟

فریب سادگی ظاهری این مفهوم را نخورید؛ عوض کردن طرز فکرتان این قدرها هم ساده نیست.

هرس ذهنتان هم مثل شکل دادن هر عادت دیگری به تمرین صبوری و اراده نیاز دارد باید از سطح ابتدایی شروع و به تدریج پیشرفت کنید.

سخن پایانی

ما در این مطلب سعی کردیم دلایلی که باعث ایجاد افکار منفی در ذهن می‌شود و به اصطلاح روزتان را خراب می‌کند، بپردازیم. آیا مطالبی که گفتیم برای شما صادق است؟ چه نکته دیگری در این زمینه دارید؟ لطفا نظرات و تجربیات خود را با ما و دیگران در قسمت دیدگاه‌ها به اشتراک بگذارید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا